ساعت 8 صبح روز 29 ماه می 2008 بود که آقای شارولزتصمیمش رو گرفت
بعد از دوش گرفتن و اصلاح صورتش به بدنش عطر زد و زیر گوش ها و به مچ دستاش ...
پیراهن سفید و کت و شلوار مشکی مارک دار ایتالیایی رو پوشید و کراوات آبی رنگش رو گره زد
سر میز صبحانه آهنگی از رادیو به گوش می رسید
آقای شارولز کره رو روی نونش میمالید و به تصمیمش فکر میکرد
بعد از خوردن صبحانه بهترین زمان بود !
آقای شارولز با دستمالی دست و دهان رو تمیز کرد و به طبقه بالا رفت
کشوی میز رو باز کرد و قلمش رو برداشت
خواست نامه ای بنویسه اما با خودش فکر کرد که کسی نیست که این نامه رو بخونه
قلم رو سر جاش گذاشت
کشوی دوم رو باز کرد
....
خانم اندرورز با صدای گلوله ای از خواب پرید !
بعد از دوش گرفتن و اصلاح صورتش به بدنش عطر زد و زیر گوش ها و به مچ دستاش ...
پیراهن سفید و کت و شلوار مشکی مارک دار ایتالیایی رو پوشید و کراوات آبی رنگش رو گره زد
سر میز صبحانه آهنگی از رادیو به گوش می رسید
آقای شارولز کره رو روی نونش میمالید و به تصمیمش فکر میکرد
بعد از خوردن صبحانه بهترین زمان بود !
آقای شارولز با دستمالی دست و دهان رو تمیز کرد و به طبقه بالا رفت
کشوی میز رو باز کرد و قلمش رو برداشت
خواست نامه ای بنویسه اما با خودش فکر کرد که کسی نیست که این نامه رو بخونه
قلم رو سر جاش گذاشت
کشوی دوم رو باز کرد
....
خانم اندرورز با صدای گلوله ای از خواب پرید !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر